نقد فیلم Dunkirk | ساحل بی‌رمق دانکرک

فی‌المثل کاراکتر «تامی» را می‌بینیم که بیشترین مرکزیتِ قصه در خط رواییِ ساحل حول او شکل گرفته است، اما همچون سایر سربازانِ گمنام در قاب و سیاهه لشکرِ درونِ فیلم غالباً غریزی پیش‌رفته و واکنش نشان می‌دهد، بدون برقراری یک نسبت متعینِ انسانی با پدیده‌ای در فیلم.

این امر را ما از همان اولین قاب اثر و چند سکانس ابتدایی مشاهده می‌کنیم که با کمترین دیالوگ و با اتکا بر ماجرا (تصویر) پیش می‌رود. حال هرچند که این نوع زاویه به طور بالقوه با ذاتِ مدیوم سینما گره خورده است اما هرچه که جلوتر می‌رویم، نبودِ کاراکتریِ کنش‌گر به عنوان یک پرسوناژ (شخصیت) یا حتی تیپ برای راه‌اندازیِ درام در فیلم سریعاً در ذوق می‌زند و اشتباه و ضعف اساسی نولان نیز در همین جمعی‌دیدن و حذفِ شخصیت -و فردیت- در داستان به چشم می‌آید.

از طرفی کریستوفر نولان که پیشتر و در آثار شلوغ و پُر سر و صدایی همچون «تلقین» و «میان‌ستاره‌ای» روایت‌های خود را با اتکایی مفرط و البته قابل‌توجه بر «تکنیک» جلو می‌بُرد و «واقعیت» را در لایه‌ای سطحی اما پُرطمطراقِ مضمونی به نمایش می‌گذاشت، حال در فیلم دانکرک رویکردی را اتخاذ کرده که می‌توان گفت برخلاف پرگویی‌هایِ مضمونیِ سابقش، این‌بار «امر بیانِ بصری» جهت نمایش «واقعیت» در جهانِ فیلم برایش مُشتَبه گردیده است؛ به این صورت که با اختصار و خلاصه‌گویی در فیلمنامه اما حرکت و جنبشی فعالانه در اجرا و بیانِ هر چه بیشتر بصری ‌شده، سعی نموده شمایلی موجه و سینمایی به فیلمش بگیرد و واقعیتِ غالباً خنثیِ جنگی در آن را اینگونه توجیه کرده باشد.

در واقع تمامیّت فیلم دانکرک را می‌توان با آن بیانیه‌ی پایانی از «چرچیل» مرتبط دانست که از جانب نولان در شمایلی نسبتاً شعاری به محتوای خام فیلم نسبت و تعمیم داده شده است؛ یک مانیفستِ ناسیونال (ملی‌گرا) که تنها روپوشِ نازکی از بازی‌های تکنیکیِ نولان را برای موجودشدن دور خود می‌بیند. همانقدر نازک و نحیف در تکنیک و همانقدر هیچ و پوشالی در فرم.

فیلم جدید و پر سر و صدای فیلمساز مطرح قرن ۲۱ یعنی «کریستوفر نولان» به تازگی اکران شده است. فیلمسازی که پیش از این با آثار معروف و در دید عموم درخشانی چون «شوالیه تاریکی» ، «تلقین» و «میان ستاره‌ای» به محبوبیت بالایی میان هواداران سینما رسیده است مخصوصاً از این نظر که نولان همواره با عنصر «زمان» در فیلمهایش نوآوری های روایتی قابل توجهی را به نمایش گذاشته است. با اینحال دو فیلم اخیر این کارگردان مطرح یعنی «دانکرک» و «تنت» آن محبوبیت فیلم‌های سابق وی را نزد هواداران و طرفداران سینما پیدا نکردند و حال با وجود نقدهای مثبت اولیه پیرامون فیلم جدید وی یعنی «اوپنهایمر» با محوریت بازیگری «کیلین مورفی»، طرفداران صبر می‌کنند تا خود کیفیت فیلم جدید کریستوفر نولان را با چشم‌های خود احساس کنند.

در هر حال به بهانه‌ی نقل محافل بودن فیلم جدید «کریستوفر نولان» نقد کوتاهی به فیلم ضعیف این کارگردان داشته‌ایم و در ادامه می‌توانید این مطلب را دنبال کنید.

روی دیگر این مشتبه‌شدن در بیانِ بصری، دوربین و زوایای دیدِ آن است که با اتخاذِ منظرگاه‌هایی به ظاهر نزدیک و بسته به سربازان (که البته بیشتر برای کاربرد در سینماهای آی‌مکس ساخته شده‌اند) و یا نماهای POV (که بیشتر در هواپیماهای جنگی دیده می‌شود) قصد دارد مخاطب را در دل ماجرا و در کنار تنگناییِ سربازان قرار دهد اما مشکلی که وجود دارد عدم وجود پرسوناژ به مثابه انسان و دغدغه‌ی انسانی و نتیجتاً فقدان یک درامِ -ابتدا- سرگرم‌کننده و دیدنی در فیلم است.

داستان فیلم «دانکرک» نیز همچون آثاری با مضمون مشابه‌ خود در گذشته، پیرامون این اتفاقِ بزرگِ تاریخ جنگ‌جهانی دوم -که برخی نیز از آن با عنوان ”معجزه‌ دانکرک“ یاد کرده‌اند- رخ می‌دهد؛ تخلیه‌ی چندصدهزار سرباز انگلیسی توسط قایق‌های تفریحی‌ و باری که از انگلستان اعزام شده‌اند، آن‌ هم زمانی که این سربازان در کنار نیروهای فرانسوی در ساحلِ شهر دانکرک اسیر شده‌ بودند و همزمان نیز شعاعِ محاصره‌ی نیروهای آلمانی هر لحظه برایشان تنگ‌تر می‌شد.

کریستوفر نولان در فیلم «دانکرک» این بار در ژانرِ جنگی ورود پیدا کرده و با اسلوب و اِلمان‌های فیلمسازیِ خود که همچون همیشه بیشترین تکیه و خودنمایی را بر مفهوم «زمان» دارد، روایتی خرده‌پیرنگ از نبرد معروف دانکرک در جنگ‌جهانی دوم را بر پرده‌ی سینماها به نمایش گذاشته است.

در نهایت فیلم «دانکرک» را می‌توان اثری ناامیدکننده در کارنامه‌ی فیلمسازی کریستوفر نولان محسوب کرد زیرا در عینِ یک پوست‌اندازی‌ِ ظاهری و کاستن از پیچیدگی‌های فیلمنامه در نسبت با آثار پیشینِ خود، باز هم به طریقتی دیگر خودنمایی‌های تکنیک و ابزارآلات آن، کلیّت فیلم را دربرگرفته و نبودِ قصه‌ به پشتوانگیِ پرسوناژ و یا کاراکتری تیپیکال شدیداً در ذوق می‌زند.

تبلیغات

در واقع هر چه که تکنیک به کاراکترها -در ظاهر- نزدیک است، در فیلمنامه قصه‌ای برای آنها نگاشته نشده و حوادث و موانعِ جنگی برای سربازان و بخصوص کاراکترهای محوری در سه خط روایی، مبدل به اَشکالی دراماتیک و دشواری‌هایی فرمال و زیستی نشده‌اند.

حال همان‌طور که پیش‌تر گفته شد، نولان با دستکاری در ساختار زمانیِ فیلم و تقسیم‌کردن آن به سه بخشِ مجزای مکانی/روایی آن‌ هم با بازه‌های زمانیِ مختص به خودشان (در ساحل یک هفته، در دریا یک روز و در آسمان یک ساعت) و ایجاد یک تدوینِ موازی، اینگونه درصدد روایت این ماجرای جنگی/تاریخی برآمده است. اما نکته‌ی مهمی که در این نوع از روایت وجود دارد، بی‌ارتباط‌بودنِ این سه خط روایی با یکدیگر در پیرنگ و درام نحیفِ اثر است به‌گونه‌ای که در مهیا‌سازیِ یک بستر تعلیق‌ساز برای داستان ناتوان و عقیم‌ هستند و تنها کارکردشان در یک پیشروی‌ِ موازی و البته رفت و برگشت‌های نولان میان این سه خط روایی برای افزایشِ هیجانِ لحظه‌ای به خصوص در یک سومِ پایانی فیلم است.

تبلیغات


منبع: https://gamefa.com/959187/%D9%86%D9%82%D8%AF-%D9%81%DB%8C%D9%84%D9%85-dunkirk-%D8%B3%D8%A7%D8%AD%D9%84-%D8%A8%DB%8C%D8%B1%D9%85%D9%82-%D8%AF%D8%A7%D9%86%DA%A9%D8%B1%DA%A9/