نقد و بررسی بازی Final Fantasy 16؛ خون، جنون و حماسه
تعدد کاراکترهای بازی با جناحهای سیاسی مختلف باعث شد ساختار روابط و شخصیتها کمی مرا به یاد آثاری مانند Game of Thrones بیندازد. نکته بسیار قابل توجه در مورد Final Fantasy 16 این است که نقشهها، دسیسه چینیها و برنامههای پادشاهیهای مختلف، فقط به صرف زور فیزیکی و قدرت جادویی اجرا نمیشوند و استراتژیهای مختلف و تصمیمات زیرکانه نیز بسیار در آن دخیل هستند. خصوصا یکی از شخصیتهای منفی بازی که مونث است (شخصیتهای منفی بازی بسیار زیاد هستند!) هیچگونه قدرت و توان مبارزاتی ندارد اما با تکیه بر هوش و دسیسه چینی، برنامهها و نقشههای کثیف خود را پیش میبرد. به شخصه انتظار چنین عمق و جذابیتی در روایت بازی را نداشتم و بلوغ بازی از لحاظ سیر اتفاقات واقعا تحسینبرانگیز است.
تنوع دشمنان بازی رضایتبخش است، هر چند دشمنان آن قدر طراحی عمیق و ساختارمندی ندارند و بیشتر تفاوت آنها از لحاظ ظاهری است. حتی بر خلاف انتظار اولیه من، دشمنان بازی دارای نقاط ضعف وابسته به عناصر مختلف مثل آتش و الکتریسیته نیستند و عملا با هر المان و جادویی، میتوانید با هر دشمنی مبارزه کنید. به عنوان یک اثر که برچسب نقشآفرینی را به خود میبیند، باید بگویم المانهای نقشآفرینی مبارزاتی بازی بسیار کمرنگ هستند و نه تنها در بخش مربوط به دشمنان و موارد مربوط به آن، بلکه در بخشهای دیگر نیز المانهای RPG بازی بسیار ناچیز هستند.
از نقاط قوت مبارزات و گیمپلی مثل باسفایتها، تنوع محیط و جذاب بودن مکانها که عبور کنیم، میرسیم به مشکلات بازی در این بخش. اول از همه باید بگویم Final Fantasy XVI ساختاری نیمه پیوسته دارد و از مناطق کوچک متعددی تشکیل شده که میتوانید بین آنها سفر کنید. اولین مشکل بازی این است که دنیای بازی، نسبتا خالی از فعالیت و محتوای رضایتبخش است. اکثر مناطق بازی خالی از هر گونه محتوای جالب هستند و به چند دشمن ساده خلاصه شدهاند. از این گذشته، مراحل فرعی یا همان Side Questهای بازی، در زمرهی ضعیفترین و ناامیدکنندهترین مراحلی هستند که در یک بازی اکشن نقشآفرینی جهان آزاد تجربه کردهام؛ بسیاری از مراحل فرعی بازی نه تنها فوقالعاده کوتاه هستند، بلکه هیچگونه جذابیت و سرگرمکنندگیای نیز ندارند. در قالب یکی از این مراحل، باید مثل گارسون چند ظرف غذا تحویل دهید و مرحلهای دیگر، شما را به کشتن چند گرگ میفرستد که در چند قدمی Quest Giver قرار دارند! متاسفانه ضعف در مراحل فرعی و مراحل جانبی، چیزی است که اکثر آثار ژاپنی با آن دست و پنجه نرم میکنند. اما به شخصه یکی از مهمترین دلایل ناامیدیام، این بود که بازی ظرفیت فوقالعادهای برای ارائه مراحل فرعی جذاب و حماسی داشت، اما سازندگان کاملا این فرصت را رها کرده و اصلا و ابدا از پتانسیلها استفاده نکردهاند! وقتی که داستان اصلی آن قدر حماسی، جذاب و فوقالعاده است، سازندگان نمیتوانستند یک سری مراحل جانبی با تمرکز بر شخصیتهای همراه یا افراد کلیدی دنیای بازی طراحی کنند؟ واقعا پتانسیل داستانی و جهان غنی بازی در بخش Side Questها، کاملا مورد غفلت قرار گرفته است. از دنیای غنی صحبت کردم، بد نیست اشاره کنم بازی در امر دنیاسازی، معرفی شخصیتها و پادشاهیها و حوادث مربوطه بسیار موفق عمل میکند و حتی در ادامه شخصیتهایی به Clive اضافه میشوند که ریزترین اتفاقات و حوادث را شرح میدهند و مخاطب را با دنیا و اتفاقات بازی آشنا میکنند.
در کنار مراحل فرعی، مشکل دیگر بازی مربوط به کم رنگ بودن المانهای نقشآفرینی است. بازی درختهای مهارت مجزایی برای هر جادو دارد، اما این درختها میتوانستند بسیار عمیقتر و جذابتر طراحی شوند و گزینههای بیشتری پیش روی مخاطبان قرار دهند. از طرف دیگر، عملا سازندگان توجهای به فروشگاههای بازی نداشتهاند و تنوع و کمیت آیتمهای قابل خرید یا قابل Craft، بسیار محدود است و به چند شمشیر کلی خلاصه میشود. اگر قرار است یک بازی را اکشن نقشآفرینی بدانیم، پس المانها و قابلیتهای مربوطه کجا هستند؟ حتی با وجود طیف وسیعی از دشمنان، لوت داده شده به خرید یا ساخت Belt یا شمشیری ساده خلاصه میشود و متاسفانه حتی تعداد آپشنهای موجود نیز بسیار ناامیدکننده هستند. در اواخر بازی بیش از ۱۰۰ هزار Gil (واحد پول بازی) داشتم اما آیتم، شمشیر یا Accessory خاصی برای خرید وجود نداشت! از طرف دیگر، قبلتر اشاره کردم که دشمنان عملا نقاط قوت و ضعف ندارند و از این لحاظ نیز به نظرم بازی میتوانست عمق مبارزانی بیشتری داشته باشد و مخاطبان را به استفاده از جادوهای گوناگون ترغیب کند. اما در شرایط فعلی، میتوانید کل بازی را صرفا با یک یا دو جادوی ابتدایی به اتمام برسانید.
تعلیق داستان بازی، یکی از بزرگترین نقاط قوت بخش داستانی و کل بازی به شمار میآید. از همان ساعات اولیه، آن قدر چینش اتفاقات و حوادث مطلوب و هوشمندانه رقم خورده که به طور مداوم برای رسیدن به جواب سوالهای خود اشتیاق خواهید داشت و بازی به شکل هوشمندانهای، مدام سوالها و راز و رمز های جدیدی به داستان و شخصیتها تزریق میکند و رسیدن به پاسخ این سوالات و کشف حقایق حول یک شخصیت، یک حادثه یا یک کشور، به سوالات بیشتر و جذابتر ختم میشود. به شخصه مدتها بود چنین تعلیق سنگین و فوقالعادهای در بطن داستان و اتفاقات یک بازی، آن هم یک اثر اکشن نقشآفرینی تجربه نکرده بودم. تعلیق فوقالعاده داستان به همراه مبارزات دلچسب و روان که جلوتر به طور مفصل به آن اشاره خواهم کرد، دست به دست هم دادهاند تا روند و سیر بازی دچار یکنواختی نشود و در طول این تجربه ۴۰ ساعته، همواره انگیزه و میل به ادامه بازی داشته باشید.
در بخش گرافیکی، شامل عملکردی بسیار سینوسی هستیم. از یک طرف ظاهر بازی، کیفیت بافتها، نورپردازی، طراحی چهرهها و جزئیات دنیای بازی بسیار چشمنواز و زیبا است و از طرف دیگر، عملکرد فنی بازی از لحاظ اجرا، فوقالعاده اسفناک است. بازی یک مود Performance دارد که اصطلاحا قرار است نرخ فریم ۶۰ را ارائه دهد، اما در واقعیت، در تمام لحظات بازی، فریم ارائه شده چیزی بین ۴۰ تا ۵۰ است و حتی شاهد افت بیشتر، تا زیر ۴۰ فریم، نیز هستیم. مشکل این است که افت فریم و سینوسی بودن فریم ریت فقط در زمان مبارزات یا سکانسهای شلوغ رخ نمیدهد و حتی دویدن ساده در محیط یا عادیترین کارها نیز با نرخ فریم متغیر انجام میشوند. حقیقتا هیچگونه بهانه و عذری را نمیتوانم در این بخش بپذیرم و تمام اشتباه به گردن سازندگان است که نتوانستند بهینهسازی مطلوبی را انجام دهند. از بهینهسازی فاجعه که بگذریم، باید بگویم Final Fantasy 16 برخی از حماسیترین و جذابترین سینماتیکهای نسل و تاریخ بازیهای ویدیویی را خلق کرده است. از نبردهای عظیم گرفته تا سکانسهای جذاب، باید گفت سازندگان برای کاتسینها سنگ تمام گذاشتهاند.
بازی Final Fantasy 16، با وجود برخی کم و کاستیها مثل بهینهسازی و مراحل فرعی ضعیف، همچنان عنوانی فوقالعاده جذاب است که یک ماجراجویی حماسی و سرگرمکننده را ارائه میدهد و برخی از حماسیترین نبردهای تاریخ بازیهای ویدیویی را در خود جای داده است. از تعلیق بالای داستان گرفته تا مبارزات جذاب، نقاط قوت بازی آنقدر متعدد هستند که بتوانیم این عنوان را اثری رضایتبخش و با کیفیت بنامیم.
نکات مثبت:
داستان جذاب، عمیق و چند لایه
دنیاسازی استادانه
پرداخت مناسب به شخصیت Clive در کنار شخصیتهای فرعی
حال در این شرایط، یک مشکل وخیم دیگر نیز وجود دارد که علت درگیری پادشاهیهای مختلف هم به شمار میرود. عارضهای به نام Blight، به دلیلی که بعدا در داستان بازی فاش میشود، Aether یا همان جادوی زمین، از بسیاری از مناطق جهان بازی گرفته شده است و با از بین رفتن Aether یک منطقه، آن ناحیه را سیاهی فرا گرفته و دیگر امکان زندگی یا کشت و کار در آن وجود ندارد و پادشاهیهای مختلف، بعضا بر سر زمینهای سالم با هم وارد نبرد میشوند. در واقع دنیای بازی Final Fantasy 16، پر است از حوادث و اتفاقاتی که قدم به قدم در حال بلعیدن زندگی عادی مردم هستند و به همین دلیل، اتمسفر و تم کلی این بازی، بسیار سیاه و غمآلود است و شاهد حوادث، فجایع، ویرانیها و مرگ و میرهای پر شماری در طول بازی خواهید بود.
داستان بازی پر است از پلات توییستهای جذاب و غافلگیریهای مختلف و حتی در همان چند ساعت ابتدایی نیز شاهد سوپرایزهای جذابی هستیم که طبیعتا مجبورم از اشاره مستقیم به آنها خودداری کنم و به همین دلیل، دیگر نیازی به توضیحات اضافه در مورد داستان بازی نیست.
نه تنها این مراحل جذابیت و سرگرمکنندگی لازم را ندارند، بلکه همان طور که اشاره کردم، باعث میشوند اتفاقات و حوادث بازی از ریتم خارج شوند. در واقع اگر سازندگان از قرار دادن این محتوای Filler در قالب مراحل اصلی خودداری میکردند، هم مشکل از ریتم افتادن خط اصلی داستانی حل میشد و هم از کیفیت کلی مراحل کاسته نمیشد. اما روی هم رفته، بازی در بخش داستانی (شامل روایت، پرداخت، تعلیق و موارد دیگر که پیشتر اشاره کردم)، عملکرد بسیار رضایتبخشی را از خود به جای گذاشته است.
شخصیت اصلی بازی Final Fantasy 16، که کنترل آن را در طول این ماجراجویی پر فراز و نشیب بر عهده میگیریم، Clive Rosfield نام دارد. او پسر بزرگ پادشاه Rosaria محسوب میشود (Rosaria یکی از مناطق قاره Storm است). Clive، محافظ برادرش Joshua است که فرد بسیار مهمی برای کل پادشاهی Rosaria به شمار میآید.
هشدار: دو پاراگراف بعدی تنها مقدمۀ بازی را اسپویل میکنند
باید بگویم که بسیار از این تغییر فضا و اتمسفر حول این نسخه لذت بردم و از آن خوشحال هستم. Final Fantasy 16 یک تجربه جدی، پیچیده و عمیق را ارائه میدهد و میتوانم به جرات بگویم این کار را به بهترین شکل ممکن انجام میدهد. دنیای بازی، از لحاظ تاریخ، داستان و Lore بسیار گسترده و وسیع است و نه تنها پنج پادشاهی مختلف در بازی وجود دارد، بلکه روابط بین شخصیتها و مناطق، درگیریها و اتفاقات مربوطه به شکل مناسبی به مخاطب منتقل میشوند و شاهد گیج شدن به خاطر حجم عظیم اطلاعات و اتفاقات نخواهیم بود.
در اوایل بازی، شاهد Clive جوانی هستیم که مبارزی ماهر و سرسخت است و با تمام توان، از Joshua محافظت میکند. تا اینکه طی یک حادثه، بسیاری از نیروهای Rosaria کشته شده و پادشاه Rosaria یعنی پدر Clive نیز جان خود را از دست میدهد. Joshua نیز به سرنوشت نامشخصی دچار میشود.
مبارزات حالا برخلاف نسخههای قدیمی بیدرنگ انجام میشوند و نوبتی نیستند. شاهد مبارزاتی فوقالعاده سریع، هیجانانگیز و جذاب خواهید بود. Clive به دو شکل کلی در مبارزات به دشمنان آسیب میرساند، حملات فیزیکی با شمشیر (در طول بازی میتوانید شمشیرهای مختلفی پیدا کرده و آنها را ارتقاء دهید) و حملاتی که از طریق جادو صورت میگیرند. Final Fantasy 16 یکی از جادومحورترین نسخههای سری به شمار میآید و اکثریت بار مبارزات بازی نیز روی جادوهای مختلف است. در ابتدا و تا چند ساعت آغازین، Clive تنها از Phoenix Blessing برخوردار است که شامل یک سری قابلیت مخصوص حول محور عنصر آتش میشود. در ادامه و با پیشروی در بازی، Clive قابلیتهای دیگر Dominantها را جذب کرده و قدرتهای جادویی مثل الکتریسیته، قدرت باد و قدرت تایتان را کسب میکند. هر کدام از این قدرتها، قابلیتهای مختلفی دارند. با قابلیت تایتان دشمنان را خرد کنید و با الکتریسیته، میدانی از برق را ایجاد کنید و با استفاده از جادوی باد، دشمنان را به سمت خودتان بکشید.
در بخش موسیقی و صداگذاری، واقعا ایراد یا مشکل خاصی به چشم نمیخورد. ساندترک بازی فوقالعاده است و به شکل هنرمندانهای، حس و حال شرقی را با حال و هوای Medieval و قرون وسطیای ترکیب کرده و ترکهای فوقالعاده مختلفی در بازی به گوش میخورند. صداگذاری شخصیتها نیز واقعا حرفی برای گفتن نمیگذارد و تنها موردی که باید به آن اشاره کنم، این است که گاهی در کات سینهای داخل گیمپلی، عدم تطابق جزئی صدا با انیمشین لب و دهان به چشم میخورد که البته قابل چشم پوشی است.
در دنیای Final Fantasy 16، در حالت عادی، مردم امکان استفاده از جادو را ندارند، مگر عدهای خاص که Branded نام دارند و مانند برده، نشانگذاری میشوند. در واقع پادشاهیهای مختلف، با استثمار این عده خاص، مقاصد خود را پیش میبرند. در وهلهی بعدی، Dominantها وجود دارند. Dominantها افرادی هستند که میزبان قدرت Eikonها بوده و قدرت فوقالعاده بالایی داشته و هر کدام نیز به عنصری خاص تعلق دارند. برای مثال، Joshua، برادر Clive، از Phoenix بهره میبرد و به همین شکل، هر پادشاهی Dominantهای مختلف با قدرتهای گوناگونی را در اختیار دارند. این Dominantها فوقالعاده کلیدی و تاثیرگذار هستند و در جریان نبردهای بزرگ یا پیشرویهای مختلف، مورد استفاده قرار میگیرند.
سپس داستان ۱۵ سال به جلو میرود، جایی که Clive از یک شاهزاده، به یک مزدور و سرباز تبدیل شده و فقط با فکر و انگیزه انتقام به زندگی ادامه میدهد. اما این پایان کار Clive نیست و در ادامه، او در یکی از ماموریتهایش با فردی به نام Cid آشنا میشود. Cid، یکی از قویترین و جذابترین شخصیتهای بازی است که پرداخت بسیار خوبی دارد. Cid، پناهگاهی در دل کوهستانی دور تأسیس کرده و به Brandedها و Dominantها کمک میکند تا آزادانه زندگی کنند و مانند برده فرامین اربابان خود را تا دم مرگ اجرا نکنند و این جا است که داستان بازی رسما آغاز میشود. Clive اهداف و برنامههای مختلفی دارد که برای رسیدن به آنها تلاش میکند. اول از همه باید از سرنوشت Joshua و اتفاقاتی که برای او رخ داد مطلع شود و مسببان آن حادثه را به خاک و خون بکشد. مورد بعدی، کمک کردن به Cid و افراد نیازمندی است که در بین جنگهای میان پادشاهیها، در حال مرگ و نابودی هستند.
تنوع جادوهای بازی رضایتبخش است و با افزایش سطح و لول آپ شدن Clive و دریافت Skill Point، میتوانید قابلیتهای جدیدی برای Clive آزاد کرده و یا قابلیتهای دیگر را ارتقاء دهید. مبارزات بازی، با وجود این که از اصول کلی نقشآفرینیهای شرقی پیروی میکند (باس فایتهای طولانی، دشمنان زیاد، سکانسهای مبارزه پشت سر هم و …)، اما بسیار به نقشآفرینیهای اکشن غربی نزدیک شده است. در واقع میتوان گفت Final Fantasy 16، غربیترین نسخهی فرنچایز به شمار میآید. همان طور که در بخش داستان نیز اشاره کردم، حتی رویکرد سازندگان در قبال داستان نیز کاملا متفاوت با گذشته بوده و بسیاری از المانهای شرقی در آن وجود ندارد.
[پایان اسپویل مقدمه]
باسفایتهای بازی، فوقالعاده حماسی، جذاب و نفسگیر دنبال میشوند و در طول این ماجراجویی طولانی، با دشمنان و هیولاهای بزرگ و کوچکی مبارزه خواهید کرد. باید زحمت و تلاش سازندگان برای ارائه باسفایتهای جذاب و حماسی را تحسین کنم چرا که Final Fantasy 16، بلاشک برخی از جذابترین باسفایتهای تاریخ بازیهای ویدیویی را ارائه میدهد و حتی کاتسینهای مربوط به باسفایتها و نبردهای عظیم بازی نیز فوقالعاده هستند و به شدت چشمنواز طراحی شدهاند. از باسفایتهای حماسی بازی که عبور کنیم، تنوع مکانها، محیطها و لوکیشنهای بازی نیز بسیار رضایتبخش است. از مناطق باتلاقی و سمی گرفته تا بیابانهای عظیم و مناطق جنگلی و محیطهای قرون وسطیای، بازی تنوع محیطی بسیار مطلوبی دارد و هیچگاه با محیطهای تکراری، چشم شما را آزار نمیدهد. از آن جایی که بازی بسیار طولانی است، تنوع میدان مبارزات کمک کرده تا از یکنواختی مبارزات تا حد مناسبی جلوگیری شود.
آیا بازی مورد انتظار Final Fantasy 16 توانسته طبق انتظارات عمل کرده و یک ماجراجویی حماسی و جذاب را برای مخاطبان خلق سازد؟ با نقد و بررسی این عنوان همراه ما باشید.
داستان Final Fantasy 16، در دنیایی به نام Valisthea روایت میشود. جایی که دنیای بازی به دو ناحیه و قاره Storm و Ash تقسیم شده و هر کدام از این مناطق، میزبان پادشاهیهای مختلفی هستند. دو عامل مختلف، باعث درگیریهای مداوم بین این پادشاهیها هستند. عامل اول، جنگ بر سر تصاحب Mothercrystalها است. این کریستالهای عظیم، قدرتهای جادویی را فراهم میکنند و استفاده از آنها مردم را قادر میسازد تا نیاز های مختلف خود مثل نور، آب یا موارد دیگر را برطرف سازند. اما نکتهی مهم این است که استفاده از این قدرت، تاوان دارد، تاوانی که بسیاری از افراد یا از آن بیخبر هستند، یا به آن توجهای نمیکنند.
مبارزات و Combat بازی، بسیار دلچسب، جذاب و لذتبخش است و به لطف تنوع بالای دشمنان و باسفایتها، آنچنان حالتی یکنواخت به خود نمیگیرد. البته متاسفانه همچنان شاهد باس فایتهای بسیار طولانی هستیم که با مدت زمان بالای آنها مشکل دارم، اما طبیعتا از آن جایی که جزو هسته اصلی این فرنچایز به شمار میآید، از این موضوع به عنوان ایراد یاد نمیکنم. مبارزات بازی با وجود شلوغی و آشوب زیاد، گمراه کننده نیستند و به خوبی شرایط میدان نبرد را در هر لحظه میتوانید درک کنید. شخصیت همراه اصلی Clive، سگ وفادارش یعنی Torgal است که میتوانید با سه فرمان مختلف مثل حمله یا تقاضای احیای سلامتی، او را کنترل کنید. در کنار او، به اقتضای مرحله، با شخصیتهای مختلف دیگری نیز همراه میشویم. البته حقیقتا تأثیر شخصیتهای همراه بسیار کمرنگ است و قبل از آن که شخصیت همراه شما بخواهد کاری انجام دهد، دشمنان را با خاک یکسان خواهید کرد! دشمنان عادی و معمولی بازی، چالش خاصی ندارند و با استفاده از جادوهای ترکیبی، در کسری از ثانیه از پای در میآیند. تنها نکته قابل توجه این است که فنهای جادویی Clive دارای Cooldown هستند و پس از استفاده از آنها، باید برای استفاده مجدد صبر کنید.
روی هم رفته، بازی Final Fantasy 16 دارای ساختاری بسیار جدی، منطقی و اصولی است که تک تک اتفاقات آن روی حساب و کتاب رخ میدهند و خبری از اتفاقات عجیب و غریب و معجزه نیست که همین مسئله سطح کیفی داستان بازی را ارتقا داده است. از خوبیها و نقاط قوت داستان و موارد مختلف مربوط به آن صحبت کردیم، بد نیست به نیمهی خالی لیوان نیز نگاه کنیم و کمی به مشکلات و ضعفهای داستانی اشاره کنیم. بزرگترین ضعف و مشکل داستان بازی، کاهش ریتم شدید اتفاقات در چند نقطه کلیدی است و مقصر این افت ریتم داستان، مراحل و Questهای Filler هستند که تنها به خاطر طولانیتر کردن بازی، در داستان گنجانده شدهاند. یک ساعت کامل درگیر نبردهای حماسی و مبارزات فوقالعاده جذاب میشوید و سپس وقتی به The Hideaway که همان پایگاه و Base شما است باز میگردید، یک ساعت بعدی را باید صرف جمعآوری چوب و متریالهای مختلف کنید تا فلان شخصیت که مشخص نیست اصلا از کی وارد بازی شده، بتواند وسیله یا اتاقی برای خود بسازد! واقعا درک نمیکنم چگونه سازندگان حاضر شدهاند کیفیت کلی مراحل اصلی داستانی که اکثرا فوقالعاده بالا و رضایتبخش هستند را با چنین مراحل پیش و پا افتادهای خراب کنند. مشکل اصلی هم این است که این مراحل Filler که غالبا به پیدا کردن یک سری منابع خاص یا صحبت ساده با افراد مختلف خلاصه میشوند، جزو خط اصلی داستانی بوده و برای پیشبرد روایت ضروری هستند! به شخصه ترجیح میدادم به جای ۴۰ ساعت، ۳۰ ساعت محتوای اصلی را تجربه کنم تا اینکه ده ساعت از وقتم را صرف انجام احمقانهترین کارهای ممکن کنم!
بدون شک Final Fantasy 16 یکی از حماسیترین بازیهای تاریخ است
اول از همه باید بگویم در همان یک ساعت ابتدایی، به خوبی در مییابید که Final Fantasy 16 کاملا با نسخههای دیگر سری تفاوتهای آشکار در حوزه داستانی دارد. داستان بازی، دنیا، اتفاقات و شخصیتها، همگی با فقر، مرگ، بیماری، نفرین و حادثه گره خوردهاند و سایهای مرگبار روی کل دنیای بازی، افکنده شده است. بر خلاف نسخههای دیگر سری، نه خبری از شوخیهای کودکانه است و نه خبری از شخصیتهایی با پرداخت اغراقآمیز. Final Fantasy 16، عنوانی به شدت جدی، دارک و غمآلود است و این عناصر به تک تک شخصیتهای بازی نیز رسوخ کرده است. از طرف دیگر، خبری از عشق و روابط عاطفی غلیظ بین شخصیتها نیست و روابط عاطفی کاراکترها بسیار محدود و انگشتشمار است.
از تعلیق فوقالعاده بازی عبور کنیم، میرسیم به پرداخت، رشد و بلوغ شخصیتهای بازی. اول از Clive شروع میکنم. خوشبختانه میتوان به صراحت اظهار کرد که Clive تمام خصوصیات و ویژگیهای لازم، برای تبدیل شدن به یک پروتاگونیست جذاب و ماندگار، نه تنها در سری Final Fantasy، بلکه در کل آثار اکشن نقشآفرینی را داراست. شخصیت او، به صورت عادی کامل، بینقص و فوقالعاده نیست و در طول داستان و با اصابت چکشهای اتفاقات و حوادث بر روح و روان او، خلق و خو و منش Clive شکل میگیرد. از لحاظ پرداخت، کلایو سیر جذابی را طی میکند. از نوجوانی پر شور و شوق به جوانی غمگین و افسرده تبدیل میشود که زبانی جز خشونت، خون و جنون نمیبیند و به تدریج این شخصیت، به فردی پخته، آرام و استوار تبدیل میشود که صرفا بر اساس خواستههای شخصی یا هیجانات لحظهای تصمیم نمیگیرد، چرا که کاملا آگاه است تصمیمات او نه تنها زندگی خودش، بلکه زندگی اطرافیان و دوستانش را میتواند تحتالشعاع قرار دهد.
در کل Clive را باید شخصیتی دانست که گذشتهاش در نحوه حرف زدن و رفتارش مشهود و اتفاقات دردناکی که برای او رخ داده، به خوبی از ظاهر وی مشخص است. به نظرم با توجه به تم سیاه و سنگین اثر، شخصیتی مثل Clive Rosfield کاملا انتخابی مناسب به عنوان پروتاگونیست بازی محسوب میشود چرا که نه تنها تمام ویژگیهای شخصیتی او با حال و هوای دنیای بازی منطبق است، بلکه شاهد ویژگیهای اغراق شده نیز در او نیستیم. از Clive که عبور کنیم، حقیقت این است اکثریت قریب به اتفاق شخصیتهای بازی پرداخت و رشدی بسیار هوشمندانه، اصولی و منطقی دارند و قدم به قدم به سمت بلوغ شخصیتی و رفتاری نزدیک میشوند.