به مناسبت انتشار جدیدترین قسمت از فرنچایز «ایندیانا جونز» تصمیم گرفتیم، نقد کوتاهی بر کل این فرنچایز پنج قسمتی داشته باشیم؛ با ما همراه باشید.
Raiders of the Lost Ark (1981)
اولین قسمت از مجموعهی «ایندیانا جونز» به عنوان شروع کننده و آغازگر یک فرنچایز بسیار نوستالژیک و سرآمد در ژانر اکشن/فانتزی و زیرژانرِ ماجراجویی در سال ۱۹۸۱ و به کارگردانی «استیون اسپیلبرگ» فیلمی کم و بیش دیدنی و قابل قبول میباشد. این مقبولیتی که البته اشاره میکنیم به هیچ عنوان در حد آن همه ستایش و تمجید بسیار بولدشده نیست که در طول سالیان پیرامون این فیلم و فرنچایز نثارش شده است.
در واقع قسمت اول این فرنچایز بیشتر به دلیل نوآوری و ماجراجوییهای سینماییشده که مخصوصا در قالب یک تریلوژی تولید و ادامه دار شده است، توانسته در دهه هشتاد خود را زبانزد کند و در طی دهههای بعدی نیز بیشتر نانِ آغازگریاش را خورده تا اینکه یک بنیهی ذاتی و سینماییِ قوی از نظر داستان پردازی داشته باشد.
حال کافیست پس از چهار دهه یک بازبینی به این فرنچایز و یا قسمت نخست آن داشته باشید، به وضوح پی خواهید برد که این فیلم به علت نوآوریاش در نمایش خطرات یک ماجراجویی با تمِ باستانشناسانه و البته همراه با فیگور و استایل خاص خود کاراکتر «ایندیانا جونز» که با بازی «هریسون فورد» گره خاصی خورده است، خود را در آن زمان دیدنی کرده و آن اکشن و ماجراجوییها طی زمانی چهل ساله قطعا دیگر آن رنگ و بوی تازگی و ابتدایی را خود را ندارند، مخصوصا که فیلم (قسمت اول) با یک رویکرد ضدِ نازیسم و البته در حال حاضر دیگر کلیشهای شده به راحتی تاریخ انقضایش [از این نظر] مشهود است.
این رویکرد ضد نازیسم هرچند که البته آنچنان پس زننده و خیلی شعاری نیست اما با فانتزی این قسمت که به یک نوع قُدسیّتِ یهودیزه و منسوب شده به ویژگی خاص «صندوقچه گمشده»، یک حالت نخنما برای ما پیدا میکند، که بله یک استاد دانشگاهِ آمریکایی و باستان شناس (بعنوان تغییردهنده یا سازنده تاریخ آمریکای مدرن) با جسور بودن و شجاعت خاص خود بر آلمان نازی که شر مطلق است چیره شده و “صندوقچهی گمشدهی حق و باطلشناس” که “نازی شناس است” (دست نااهلان نازیست را میسوازند و در نهایت ذوبشان میکند) در نهایت به دست آمریکایی های بشردوست نجات پیدا کرده و به خوبی از آن محافظت میشود.
جدای از این رویکرد نخنما و در حال حاضر کلیشهای اما همانطور که گفته شده قسمت نخست این فرنچایز ابداً فیلم بد و ضعیفی نیست و اتفاقاً یک اکشن مقبول در یک داستانپردازی غیرشعاری را به مخاطب خود عرضه میکند که حتی در قیاس با خیل عظیمی از اکشنهای امروزه که با جلوههای بصری به ظاهر بهتری تولید شدهاند، جلوتر میایستد زیرا که از حداقلهای داستانپردازی و شخصیتپردازی تبعیت میکند و با تمِ کمیکی که دارد اجازه نمیدهد که رویکرد ضدنازیسمش در دام شعار بیفتد و قابلیت پسزنندگی داشته باشد اما درکل باز هم تاکید میکنم ابدا در حد آن هم تعریف و تمجید نیست و این فیلم نیز در کنار تمجیدهای اغلب بادشدهای چون فیلمهای مانند «جنگ ستارگان» قرار میگیرد؛ نوآور و جذاب در زمانهی خود اما رنگباخته در رویکردها و نگرشها.
Indiana Jones and the Temple of Doom (1984)
دومین قسمت از کالکشن «ایندیانا جونز» در راستای همان ماجراجوییمحوری و خطرآفرینی های بیمحابا پیش میرود، همراه با یک داستان خطی و خیلی سر راست آنهم با تمِ کمیک که خود را در دل ماجراجویی ها و خطرات ناشی از آن بازتعریف میکند. اینبار ماجرا در این قسمت از مصر باستانِ در قسمت اول گذر کرده و به جنگلهای کشور هندوستان کشیده شده است و البته که باز هم همان رویکرد امپریالیستی و نخنمای فیلم به وضوح قابل مشاهده است.
این رویکرد در نگاه منجیمحور فیلم است که کاراکتر «ایندیانا جونز» را به سان یک ناجیِ نازل شده بر ظلم و شیطان پرستی هندیان میبیند تا مردم بدبخت و ستم دیدهی هند آنهم با شمایلی قحطیزده و استخوانی را نجات دهد! از دست چه کسی! از دست فرقهای شیطانی که اتفاقا تماما هندی میباشند و ماهاراجا (پادشاه) هندی را نیز سحر کرده و در خدمت خود در آوردهاند.
در اواخر فیلم آن صحنه تیراندازی دو گروه را در نظر بگیرید! جناح هندی سنتی و شیطان پرست با تیر و کمان و جناح مقابل به فرماندهی افسر بریتانیایی مسلح به اسلحههای باروتی و مدرن به عنوان ناجی و کمککنندهی ایندیانا جونز!!
سوای این نگاه نخنما که خوشبختانه خیلی شعاری نمیشود، قسمت دوم ایندیانا جونز باز هم به کمک تخیل و تلاش اکشنپسندِ «استیون اسپیلبرگ» کم و بیش دیدنی و تماشایی است. مخصوصا از اواسط فیلم به بعد که در دل خطرات، یکبارمصرفیِ زننده را پس زده و در دل زد و خوردها توانایی برپایی تعلیق را به مخاطبش هدیه میدهد. ما هم از داستان و اکشن تاحدودی لذت میبریم اما آن رویکرد نخنما اذیتکنندگیاش را همچنان دارد.
Indiana Jones and the Last Crusade (1989)
سومین قسمت از فرنچایز «ایندیانا جونز» از نظر پلات یا طرح داستان به قسمت اول شباهت زیادی دارد؛ برخلاف قسمت دوم که ماجراجویی کاراکتر «ایندیانا جونز» تصادفی و تا حدی ناخواسته شروع شد اما در این قسمت باز هم با استایل دانشگاهی او را میبینیم و البته که به عنوان پایانبندی سهگانه اصلی، فیلم با فلشبک و “اندیانا جونز شدنِ” کاراکتر «دکتر جونز» شروع میشود و با طرفداران کالکشن کمی نوستالژی بازی میکند.
خوشبختانه در این قسمت از آن رویکرد امپریالیستیِ آشکار دو قسمت قبل خبر نیست و فیلم اینبار صرفاً با یک پلات نرمِ ضدنازیستی پیش میرود. اما چیزی که هست فیلم همچنان در اندازهی محدودی و صرفاً در سطح یک ماجراجویی کمیک تک بعدی قابلیت سرگرم کنندگی دارد و نه بیشتر.
نه رابطه «ایندیانا جونز» با پدرش بُعد جدی و خاصی به خود میگیرد و نه حتی در علاقهی باستانشناسی فیلم خیلی عمیق میشود؛ از رابطه با پدر فقط یک کدورت ناچیز و البته “خود را در اکشن به آب و آتیش زدن برای پدر” میبینیم و در ماجراجویی اینبار کمی “چندکشوریاش” یک رویکرد مار و پله و پازل حل کردن و نه بیشتر.
Indiana Jones and the Kingdom of the Crystal Skull (2008)
چهارمین پارت از «ایندیانا جونز» در قرن ۲۱ تولید شده است هرچند که از نظر زمانی در دهه پنجاه میلادی روایت میشود. و اصلی ترین تفاوت این قسمت با پارتهای پیشین -جدای از جلوههای ویژهی بهتر- در معمای “شئ باستانی” میباشد؛ در قسمت های قبل معماجویی فیلم در حد دادههای دانشگاهی از زبان کاراکتر «دکتر جونز» بود که تنها در اواخر فیلم با قابلیت جادویی و ماورایی با تمِ دینی/مذهبی/بومی به نمایش در میآمد و تداوم بصری از نظر داستانی پیرامونشان وجود نداشت (در قسمت اول صندوقچه گمشده – قسمت دوم سنگهای مقدس – قسمت سوم جام جاودانگی).
اما در این قسمت، معمای باستانی از افسانههای زمینی (بومی/دینی) فراتر رفته و در کشور پرو و معماریهای کهن آن، معمای موجودات فضایی یا به تعبیر خود فیلم موجودات میانبُعدی را پیش گرفته است. با این تفاوت اصلی که جمجمهی موجود فضایی به عنوان تکه جورچینی از پازل اصلی توجه کاراکترها را با قابلیتهای خاص خود (ذهنخوانی و تاثیر بر مغز یا آهنربایی و دورکردن موجودات خطرناک) به خود جلب کرده و مای مخاطب را نیز کم و بیش و تاحدودی حداقل بهتر از قسمت های قبل پیگیر معمای باستانی فیلم مینماید.
علاوه بر این تفاوت و پوئن مثبتی که گفته شد، فیلم از نظر بَدمنها نیز اینبار روسها را جایگزین نازیهای آلمانی کرده و تقابل اصلی «ایندیانا جونز» با آنها به سرکردگی به فرمانده زن (با بازی کیت بلانشت) صورت میگیرد و البته که کاراکتر او نیز در حد یک تیپ پردازش شده و میلش به دسترسی به معما تا حدودی برایمان ملموس میشود.
همچنین در این قسمت از نظر ارتباطی کاراکتر «ایندیانا جونز» کمی خطوط رابطههایش پُرتر شده و اینبار ماجراجوییهایش را با پسرِ تازه کشفکردهاش (شایا لباف) و البته یکی از معشوقههایش در قسمت اول (با بازی کارن آلن) پیش میبرد. البته که جز همین کشف بیشتر برونمتنی چیزی از نظر ارتباطی در فیلم جدی نمیشود.
در مجموع چهارمین پارت از این کالکشن که در واقع آخرین فیلمی است که به کارگردانی «استیون اسپیلبرگ» روایت میشود همچنان قدرت سرگرمکنندگیخود را برای مخاطب میتواند داشته باشد؛ بهتر از پارتهای دوم و سوم و برابر با قسمت اول.
Indiana Jones and the Dial of Destiny (2023)
پنجمین و احتمال زیاد آخرین قسمت از فرنچایز «ایندیانا جونز» (اگر بعدها با نژاد و گرایش دیگری بازسازیاش نکنند) تنهاترین قسمت آن است که به کارگردانی «استیون اسپیلبرگ» ساخته نشده است.
مطابق معمول الانه، دستورات تحمیلی و هشتگبازیهای استدیوها نیز در آن دیده میشود، که از کاراکترِ زنِ سیاهپوست گرفته که بیشتر جنبه دکوراتیو دارد و بود و نبودش در داستان فرقی ندارد تا کاراکتر اصلیای همچون «هلنا شاو» (با بازی فیبی والر بریچ) که مثلا نمایانگرِ یک زنِ خودکفا، همهفنحریف و باهوش است و اتفاقاً با هدفی مثلاً غیرکلیشهای همچون پولدوستی نیز پیش میرود.
فیلم از طرفی درگیر نوستالژی بازی نیز میباشد که هرچند خوشبختانه شعاری و زننده نمیشود و تا حدودی سعی میکند روایت سرراستی را پیش بگیرد اما این مورد به وضوح قابل مشاهده است. از فلشبک ابتدایی فیلم گرفته که نسخه جوانشدهی «ایندیانا جونز» را با جنب و جوش و پیوست آهنگ نوستالژیک نشان میدهد تا حضور کوتاه کاراکترهای «صلاح» و «ماریون» و همچنین که در اواخر فیلم شاهد عینیشدن ماجراجوییهای «دکتر جونز» در دل تاریخ هستیم و البته آنجایی که در آخرین سکانس فیلم همسر وی به او باز میگردد؛
این نوستالژی بازی شاید برای طرفداران دوآتیشه این کالشکن خیلی جذاب بنظر برسد اما به طور عادی و با نگاهی پرسشگرانه (که هر مخاطبی هنگام تماشای هر نوع فیلمی باید داشته باشد) تقریبا به آسانی نیز برایمان روشن میشود که فیلم چیز خاصی را جدی نمیکند. نه در ماجراجویی و معمای آن که اینبار با ایده “سفر در زمان” پیش میرود و فقط در لحظه و مخصوصا اواخر فیلم تا حدودی به فیلم هیجان تزریق میکند و نه البته در خصوص روابط کاراکترها که جملگی یا دکوری هستند یا نوستالژی محور یا سطحی.
صرفاً آخرین قسمت از کالکشن «ایندیانا جونز» قابلیت یکبارمصرفی برای مخاطب دارد و حتی در مجموع درباره کل این فرنچایز نیز میتوان این توصیف را تعمیم داد. فرنچایزی که بیش از حد مورد استقبال قرار گرفته و صرفاً نان نوآوریاش در دهه هشتاد میلادی را میخورد. پس زننده و شعاری نیست (هرچند بعضا رویکرد و نگاه ناپسند و مذمومی دارد) اما هیچگاه ماجراجوییهایش به ماجراکاوی تبدیل نمیشود.
منبع: https://gamefa.com/983523/%D9%86%D9%82%D8%AF-%DA%A9%D8%A7%D9%84%DA%A9%D8%B4%D9%86-indiana-jones-%D9%86%D9%88%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%84%DA%98%DB%8C%DA%A9-%D8%A7%D9%85%D8%A7-%D8%A8%D9%88%D9%84%D8%AF-%D8%B4%D8%AF%D9%87/