دنیای Marvel’s Spider-Man 1 علاوه بر پیامهای پنهانی که به دنیای مارول اشاره دارند، نکاتی به چشم ندیده شده را در درون خود به طور عمیقی پنهان کرده است. البته شاید باور داشته باشید که مسئله غیر از این حرف ماست و همه چیز را کاملا فهمیدهاید؛ اما احتمالا صورتهای این ۸ نکته خاص از دید شما مخفی ماندهاند.
با ما همراه باشید و درسهای مرد عنکبوتی دنیای اینسامنیاک را در درونتان بیدار نمایید…
این مطلب حاوی اسپویلهای شدید است؛ اگر بازی را هنوز تجربه نکردهاید، از خواندن متن زیر خودداری کنید.
۱. صبر و تحمل بالای مایلز ستودنی است
در یکی از صحنههای داستان، مایلز که بالاخره روانه خیریه F.E.A.S.T. شده و دارد با محیط خو میگیرد، اتفاق غیر منتظرهای برایش میافتد. او با یک پیرمرد رودررو میگردد که سعی در روشن کردن تلویزیون دارد. اما هرچه به آن ضربه میزند، نتیجهای نمیدهد. مایلز به غریبه با دانش درسیاش کمک میکند و عاقبت، مکعب جادویی ما روشن میشود.
از قضا، انگار تلویزیون همان موقع در حال پخش خبرهای مرگ پدرش است و فضای غم اندکی را به صحنهمان تزریق مینماید. پیرمرد غرغرو با دیدن خبر تا میتواند به پدر مایلز توهین سر میدهد؛ در وضعیتی که خبر ندارد پسرش بغل دستش ایستاده! البته پیتر رشته کلام پیرمرد را با ورودش پاره میکند، وقتی که مایلز را به عنوان پسر پلیس فداکاری که به قتل رسیده معرفی مینماید.
مایلز، با وجود همه اینها، نه حرفی زد و دفاع از درونش سر داد؛ نه بد و بیراهی حواله پیرمرد نمود و نه دعوایی راه انداخت. او فقط و فقط غم و درد خویش را خورد. کاری که در چنین موقعیت متشنجی واقعا قابل ستایش و تحسین میباشد. چرا که برخی اوقات در حقیقت تنها کاری که از ما برمیآید، یاری گرفتن از صبر و تحمل است.
۲. باید برای نجات مردم از خود و عزیزان خود گذشت
در قسمتی که مارتین لی عدهای از مردم را در یکی از بخشهای شرکت آزکورپ به گروگان گرفته است و میخواهد گاز نفس شیطان (The Devil’s Breath) با دست نورمن آزبورن پخش بگردد، شاهد همکاری جالب پیتر پارکر با مری جین هستیم.
ماجراجوییهای بسیار زیادی در وسط این معرکه رخ داد؛ لاکن به نظرم، بهترین دیالوگ آن وقتی بود که مرد عنکبوتی صرفا میخواست مری جین را نجات دهد! اینجا MJ مخالفت کرد. چون جان مردم را مهمتر از جان خودش میدانست و اتفاقا کار درستتر و عقلانیتر همین بود. البته به شرطی که عقل به سبک روشنفکران سفسطهچین، چرخ تفکرش نچرخد (جلوتر در قسمت J. Jonah Jameson توضیح میدهم).
به هرحال، انحراف از حق برای یک ابرقهرمان همین خواهد بود: وقتی که حاضر باشد برای نجات خود و عزیزانش، یک وطن را به کشتن بدهد؛ اما حاضر نباشد برای نجات یک وطن، خود و عزیزانش را فدا کند. جمله اول، به نوعی خودخواهی و ناشی از ترس از تنها شدن است. به عکس، جمله دوم، ایثارگری و شجاعت را اثبات میکند.
این مسائل کاملا برعکس دنیای بازیهای آخر الزمانی هستند. ضمن اینکه توجه داشته باشید؛ جهان داستانهای تخیلی این نوع بازیها زادهای افراطی از مغز خلاق و مبتکر نویسنده است. از کجا معلوم “همه” مردم آن موقع تا این حد و به شکلی محکوم، وحشی و خودخواه باشند؟ مگر مثلا زمان قحطی، شیوع بیماری و بدبختی در تاریخ معاصر ایران که در حکم یک آخر الزمان عفونی و مرگبار برای ایرانیها بود، جز فداکاری چیزی هم دیدیم؟ بسیاری از خود و عزیزانشان گذشتند تا دیگران زنده بمانند.
باید برای نجات مردم از خود و عزیزان خود گذشت، مگر اینکه خودخواه و خودبین باشیم و چشممان فقط دایره دور سر خودمان را ببیند.
And Lord knows, kids like Henry need a hero. Courageous, self-sacrificing people; setting examples for all of us. Everybody loves a hero. People line up for them. Cheer them. Scream their names… Even though sometimes we have to be steady and give up the thing we want the most. Even our dreams. Spider-Man did that for Henry.
و خدا میدونه که بچههایی مثل هِنری به یه قهرمان نیاز دارن. مردمِ شجاع، از خود گذشته؛ کسانی که برای ما الگوهایی رو ایجاد میکنن. همه یه قهرمان رو دوست دارن. مردم براشون صف میکشن، شادشون میکنن، اسمهاشونو داد میزنن… (بعد از مدتی صحبت) حتی با وجود اینکه گاهی ما نیاز داریم که ثبات داشته باشیم و از اون چیزی که بیشتر از همه میخوایم دست بکشیم. حتی رویاهامون. مرد عنکبوتی برای هنری اون کار رو کرد.
عمه می در Spider-Man 2 (2004)
۳. پیتر به درون دنیای تاریکی فریفته نشد
مارتین لی در دیالوگی میگوید: «… زیرا من قدرت اقناع (قانع کردن) بالایی دارم…» و راست هم میگفت. فقط کافی بود تا Mr. Negative بیاید و دستی بر فلانی بکشد. تمام! تاریکی بر فلانی مسلط شد! با این حال، گویا افرادی هستند که میتوانند جلوی نفوذ اقناع سیاه و تیره مارتین لی را بگیرند؛ افرادی مانند پیتر پارکر.
بدون شک، صحنه هیجان انگیز و نفس گیرِ درگیری میان Mr. Negative و اسپایدر من را به یاد دارید. شخصیت منفی داستان، هرچه سعی داشت با حرفهای به ظاهر منطقیاش او را فریب دهد، موفق نشد. موردی که نشان دهنده ایمان و اراده قوی مرد عنکبوتی است.
میگویم، شاید ربطی ندارد، ولی گفتنش خالی از لطف نیست؛ خواهی نشوی رسوا، همرنگ جماعت شو. نه! این غلط است! بیایید عوضش کنیم: «خواهی نشوی رسوا، همرنگ جماعت نشو!» به زبان دیگر، اگر بیاییم و نمادین به ماجرا نگاهی بیندازیم، میبینیم که مارتین لی خیلی موذیانه جماعت وسیعی را پیروی خودش کرد و طبق دیالوگِ اولین بند، همهشان را با قدرت اقناعش فریب داد.
اما پیتر پارکر برخلاف اکثریت فریب نخورد. به زبان دیگر، به رنگ جماعتِ مفلوک و فریب خوردهای درنیامد که همانند زامبیها از همه جا بیخبرند، فقط به اطراف صدمه میزنند و گوش به سردمداری دو رو (Hypocrite) میدهند.
۴. دیدمان را نسبت به افرادی که بیش از حد نگرانمان هستند، تغییر دهیم
دلیل جدایی مری جین و اسپایدر من، نگرانی زیاد پیتر پارکر حول امنیتش بود. ضمن اینکه، هر بار که او مخفیانه به سراغ خطر میرفت تا خبر جور کند، فقط کافی بود تا مرد عنکبوتی بفهمد. سرزنشها گر کند خار مغیلان، غم مخور!
ولیکن این یکی دیگر خار نیست. سرزنش بیخود هم نیست. آخر کاملا قابل درک است که کاراکتر مری جین، شخصیتی تقریبا کله شق طراحی شده. شخصیتی که عاقبت هم یکبار به خطر افتاد و اگر مرد عنکبوتی نفهمیده بود، دیگر وجودش پایان مییافت (البته با فرض اینکه کارگردان محترم اجازه دهد.). یعنی گویا آنقدرها هم نگرانیهای پیتر بیجا نبود.
احتمالا برایمان پیش آمده که وقتی کسی بیش از حد نگران ما باشد، حالتی از مکانیسمهای دفاعی روان از خود بروز دهیم. چون فکر میکنیم ذاتمان را بچه و ناتوان فرض کردهاند. در نتیجه وضعیت ذهنی درونمان به سمت دلخوری نیز میجهد. خب، شاید الان وقت تحول باشد؛ شاید بایستی دیدمان را نسبت به پیتر پارکرهای زندگیمان تغییر دهیم…
۵. لطفا حوصله به خرج دهید
درحالی که داشتم نظرات کاربران را در استیم راجع به Marvel’s Spider-Man 1 میخواندم، به موردی برخوردم که توجهم را جلب کرد:
«این واقعا عالی است؛ فقط بیش از حد یوبیسافت-بازی داخلش درآوردهاند…»
آن موقع متعجب شدم و منظورش را اصلا نفهمیدم. تا اینکه بازی را تا آخر دنبال کردم و گفتم: «واو! پسر! واقعا چقدر فعالیتهای جانبی و جمع کردنیهای محیط زیادند!»
باور دارم اینسامنیاک با این کارش میخواهد به ما چیزی بگوید: «لطفا حوصله به خرج دهید؛ ابرقهرمان بودن همین گونه است.» واقعا هم چنین است؛ قرار نیست که مرد عنکبوتی نجات دادنها و مبارزاتش با دزدها تنوع به خصوصی داشته باشند!
من واقعا اگر میتوانستم با کاربری که نظرش را در استیم خواندم چت کنم، برایش مینوشتم: «سخت نگیر رفیق. زندگی هم بعضی وقتها یوبیسافتی هست. فقط باید کمی حوصله به خرج دهی!»
۶. حرفهای J. Jonah Jameson تفکر برانگیزند!
اگر تا اینجا، متن را لطف فرمودهاید و با دقت مطالعه کردهاید، احتمال میدهم از عبارت “روشنفکران سفسطهچین” تعجب کرده باشید. تعجب نکنید؛ زیرا بازی به شما یک نمونه بارزش را نشان میدهد: J. Jonah Jameson. اگر هنگام تار زنیهایتان در نیویورک به صدای روی مخ این مرد گوش بدهید، تماماً متوجه منظورم خواهید شد.
حرفهای عجیب و غریب بسیاری از موج رادیوییاش حین گشتزنی شنیدم که در واقع چیزی جز سفسطههای به ظاهر منطقی نیستند (سفسطه یعنی مثلا بگوییم: «در، باز است… باز یک پرنده است… پس نتیجه میگیریم که در، پرنده باشد!»). ولی یکی از مواردش دیگر خیلی به اصطلاح خودمانی، جنسش ناب بود.
جیمسون گفتههای یک زن را پخش میکند که میگوید هنگام استحمام، مرد عنکبوتی از کنار شیشه خانهاش رد شده؛ در نتیجه اسپایدر من یک انسان منحرف و گمراه است.
نمیدانم چرا با شنیدن این حرفهای مضحکش به یاد رسانههای مختلف روز میافتم؛ چنان حوادث را کش و قوس میدهند و جای جلاد و گناهکار را عوض میکنند که گاهی گیج میشوم و احساس میکنم وجود بشریت، تهدیدی برای وجود خود بشریت است. به معنای واقعی کلمه، این روزها بهتر است حواسمان به J. Jonah Jamesonهای اخبارگو باشد. شاید این نکتهای هست که اینسامنیاک میخواهد زیر پوستی به ما بفهماند.
۷. مرد عنکبوتی هیچ کس را نمیکشد
تا کنون دقت کردهاید اسپایدر من هیچ کدام از دشمنانش را در داستان نکشت، ولی برعکس، مخالفانش خواهان مرگ او بودند؟ مسئلهای که یادآور یک سکانس از Spider-Man: The Animated Series میباشد؛ آن هنگامی که پیتر تبدیل به ونوم شده بود و میخواست شخصیت Shocker را بکشد (اتفاقا این شخصیت در بازی نیز حضور داشت).
You’re supposed to be the good guy. You can’t do this!
تو باید آدم خوبه باشی. نمیتونی این کار رو بکنی!
لاکن پیتر با خودش میگوید که چرا نتوانم، وقتی قدرتش را دارم. آن وقت ناگهان به یاد عمو بن میافتد و ماجرای جمله معروفی که همهمان میدانیم، در ذهنش تکرار میگردد…
With great power, comes great responsibility.
قدرت بیشتر، مسئولیت بیشتری را میآورد.
هرچند که بعدا همان کاراکتر میخواست اسپایدر من را به قتل برساند، ولی باز هم پیتر نامردی نکرد.
در درون قصه اینسامنیاک هم حداکثر کاری که انجام میداد، چند کتک در حد “حسابِ کار به دست آمدن” بود و بیشتر از این، حتی ضربهای مرگبار و مهلک نیز نمیزد. پایان داستان هم نشانمان داد که تمام دشمنانش در زندان به سر میبردند.
همینک اندکی با خودمان فکر کنیم: «حالا اگر ما هم قدرتی مثل اسپایدر من و بالاتر از رقیبهایمان در زندگی و دیگران داشتیم، آیا مثل پیتر پارکر رفتار میکردیم؟ یا آنکه با کینه حاضر بودیم درب و داغانشان نماییم و از خجالتشان دربیاییم؟» بارها دیدهام که افراد حاضرند همیشه (چه در تحصیل و چه در شغل) اول باشند و حاضرند به خاطرش، به هر قیمتی که شده، رقیبهایشان را پایین بکشند. رقیبهایی که در ذهنشان متاسفانه دشمن حساب میکنند!
منتها، اگر از ذات نکتهای که ذکر شد بگذریم، علامت سوالی پیش میآید؛ و آن اینکه چرا اسپایدر من اصرار دارد مجرمانی که صدها بار مرتکب جرم و قتلهای کثیف شدهاند را زنده بگذارد. شاید اگر از همان اول کارشان را تمام کرده بود، الان اینقدر گرفتاریاش با ظهور گروه Insidious Six (شش توطئه آمیز) بیشتر نمیشد و حداکثر با دکتر اختاپوس و مارتین لی میجنگید. انگار گاهی اوقات بخششهای افراطی نتیجه خوبی نخواهد داشت.
۸. “تجربه” کی بود مانند دیدن!؟
مرد عنکبوتی بارها سعی داشت به مارتین لی کمکی برساند تا او با تاریکی درونش بجنگد. حتی برای Dr. Octavius نیز تلاشهایی کرد تا جلویش را بگیرد و به خود بیاید. ولیکن هیچ کدام پاسخگو نبودند.
قبلی را در ذهن داشته باشید، اکنون این را هم بگیرید:
کاراکتر یوری، شخصیتی عدالت طلب، منظم و جدی در کارش بود. کسی که با نیروهای پلیس همکاری مینمود و اسپایدر من تقریبا در حکم دست راست و یاریگرش حساب میشد.
حالا بیایید و به اینجا سر بزنید:
پیتر پارکری که سعی داشت مارتین لی و دیگران را از تاریکی نجات دهد، حالا خودش گرفتار تاریکی شده است. به علاوه، یوری هم یکی از ابرشرورهای Marvel’s Spider-Man 2 به نام Wraith خواهد شد. یعنی همانهایی که نهی میکردند، وارد تاریکیِ نهی شوندههای خودشان شدند!
باید دید سرانجام این دو نفر چه خواهد بود و چگونه میخواهند با تاریکی درونشان بجنگند. این نکته اخلاقی آنجا و آن وقت است که کامل میشود. اما به هر شکل، پیچش روزگار داستان واقعا عبرت انگیز و شنیدنی است، نه؟ امیدوارم و آرزو دارم که هیچ کدام از ما سرنوشتمان مثل اینها نشود؛ مبادا که از روی نخ نازک روشنایی به درون چاه عمیق تاریکی بیفتیم.
نظر شما چیست؟
شما چه نکات جالب دیگری در داستان پیدا کردهاید؟
ممنونم از همراهی شما دوستان گیمفایی عزیز 🌹
موفق و تندرست باشید
منبع: https://gamefa.com/985403/8-%D9%86%DA%A9%D8%AA%D9%87-%D8%AC%D8%B0%D8%A7%D8%A8-%D9%88-%D9%85%D8%AE%D9%81%DB%8C-marvels-spider-man-1-%DA%A9%D9%87-%D8%A7%D8%AD%D8%AA%D9%85%D8%A7%D9%84%D8%A7-%D9%86%D9%85%DB%8C/